اطلاعیه
بسته ویژه راهیان نور
کیف ویژه راهیان نور ( طرح لباس خاکی)

جديدترين محصولات
منو اصلي
خبرنامه
جهت عضويت درسيستم اطلاع رساني سايت ايميل خود را وارد كنيد.
پس از ارسال، ایمیلی براي شما فرستاده می شود ، که شما باید روی لینکی که در ایمیل هست کلیک کنید تا عضویت شما تایید گردد .
خاكريز

رفته بودیم جنازه شهدا را بکشیم عقب. از موانع که گذشتیم رسیدیم به اولین شهید.

حاج مهدی گفت : «این رو ول کنید، بریم جلوتر.»

 چند تا از شهدا را برگرداندیم عقب که دشمن متوجه شد و شروع کرد به تیراندازی.

 مجبور شدیم برگردیم عقب.

 بعدا فهمیدیم آن جنازه اول برادر حاج مهدی بوده.

توصيه مي شود ...

پشت ميدان نبرد پشت ميدان نبرد


۱ جلد كتاب
۳۸,۰۰۰ ريال
پديد آورنده : ساسان ناطق
انتشارات : سوره مهر
[ بازديد : ۶۵۸۳ بار ]

«پشت ميدان نبرد» حكايت زندگي كسي است كه نتوانست درمقابل تجاوز وجنايتي كه كيلومترها دورتر از خانه او و در قسمتي از خاك كشور رخ داده بود ، بي تفاوت باشد و تنها راهي كه انتخاب كرد عزيمت به جبهه ونائل شدن به نشان پر افتخار جانبازي و زندگي در اسارت عراقي ها و بازگشت غرور آميز او به وطن است.
«رحمان پرزحمت» در بيست فروردين ماه 1362 به اتفاق هشتاد نفر از بسيجي ها وارد پادگان آموزشي شهيد پيرزاده اردبيل شد تا آموزش ببينيد . وي پس از طي دوره آموزشي مدتي به كردستان رفت و پس از آن در عمليات والفجر 4 شركت كرد. او پس از زخمي شدن در عمليات خيبر، به اسارت عراقي ها در آمد و در شهريور ماه 1369 به ايران بازگشت.
در مقدمه كتاب از زبان راوي مي خوانيم: « از بچگي عاشق بلند پروازي و هيجان بودم و بيشتر وقتم را روي بام سپري مي كردم. رو همين حساب ، دور و بري ها فكر مي كردند يا ستاره شناس مي شوم يا كفتر باز ولي خدابيامرز پدرم هميشه مي گفت: بالاخره يك روز از آن بالا مي افتي و مي تركي، اين خط و اين هم نشان! ببين كي گفتم؟ نه تنها هيچ وقت نتركيدم بلكه خيلي هم خوش مي گذشت . اگر پدرم مي دانست براي چه به بام مي روم حتما او هم سري به آن بالا مي زد . ... »
همه چيز براي او از سيزده فروردين ماه 1362 شروع شد: « هوا سرد بود و نشد بيرون برويم.ساعت دو بعداظهر بود و تلويزيون اخبار مي گفت. يك دفعه ماتم برد. تلويزيون داشت گلوله باران دزفول را نشان مي داد .نگاهي به سفره رنگين خودمان و آن صحنه كردم . با خودم گفتم ... »

امتياز :